یکی از دوستانم که در یکی از ادارات دولتی کار میکنه و البته خودش واسم گفته بود که با پارتی بازی و این و اونو ببین و حتی پرداخت رشوه کارش درست شده رو دو روز پیش تو خیابون اتفاقی دیدمش و سلام و علیک و احوالپرسی و چه خبرها و خلاصه سر حرف باز شد. برام گفت که رییس ادارشون 2 ماهیه عوض شده و یک نفر دیگه که چند سالی از ماها بزرگتره مثلا حول و حوش 40 سالشه و گویا از جانبازان محترم هم هست آوردنش به جای قبلی .گفت چند روز پیش تو دفترش بودم و در رابطه با کار ادارمون داشتم ازش چیزی میپرسیدم و متوجه شدم که اصلا این بابا تو باغ نیست. بعد از همکارای دیگم که پرسیدم گفتن این اصلا رشته اش چیز دیگه ایه و در رابطه با تخصص ادارمون هیچی بلد نیست و آشنایی نداره و حتی یکی دو تا هم که حدودأ شناخت قبلی داشتن نسبت به این آقا ،گفتن که در مورد مدرک لیسانسشم شک داریم(مثل آقای کردان وزیر کشور جناب احمدی نژاد) و گفت که این آقا تنها کاری که بلده اینه که نزدیک اذان ظهر که میرسه پا میشه میاد تک تک اتاقهای اداره رو سرک میکشه که یکوقت کسی از نماز جا نمونده باشه و همه به نمازخانه رفته باشن و گفت که وقت نماز هم که قبلا نیم ساعت بوده الان به خاطر دستور این آقای رییس جدید به یک ساعت اضافه گشته و تازه آخوند اداره در بین نماز مسئله هم میفرمایند و گفت که حتی گاها بعضی کارمندهای از زیر کار در رو تا یک ساعت و نیم هم نماز و دعا و مسئله پرسیدن و قرآن خوندن رو طول میدن(لازم به ذکر است که اداره این دوست ما جزء یکی از پر رفت و آمدترین ادارات دولتیه و همیشه پره از ارباب رجوعه و حالا ببینید مردم چقدر باید منتظر بمونن تا کارشون که اغلب فقط یک امضاء است حل بشه و من خودم چندین بار در وقت نماز ادارات به این مشکل برخوردم و مدتها معطل ماندم). وقتی این مطلب رو از دوستم شنیدم اول یاد این بیت زیبا از شیخ سخن سعدی شیرازی افتادم که میفرماید:
"عبادت به جز خدمت خلق نیست به تسبیح و سجاده و دلق نیست"
و بعد یاد مطلبی که چند سال پیش تو مجله همشهری ماه خوندم افتادم که عین مطلب را در زیر می آورم.مطلب مورد نظر که از مجله همشهری ماه شماره ششم سال اول شهریور 1380 صفحات 5 و6 میباشد ازین قراره :
"""مهندس بازرگان ترکیب دولت خود را چنین معرفی میکند:پنج نفر از نهضت آزادی و بقیه از حزب ایران و................................. .بازرگان میگوید برای انتخاب وزرای دولت خود چهار شرط گذارده بود :
1- مسلمان عامل به فرایض
2- سابقه مبارزاتی مشخص و عدم همکاری با رژیم شاه
3- حسن شهرت
4- صلاحیت اداری و فنی (داشتن تخصص)
نخست وزیر دولت موقت می افزاید: اولین اختلافی که در چارچوب شورای انقلاب با آقای دکتر بهشتی(آیت الله محمد حسین بهشتی) پیدا کردم بر سر شرط چهارم فوق بود و ایشان عقیده به خلاف آن و اکتفا کردن و ارجحیت دادن شرط سوم به همه شرائط داشته و می فرمود: میتوانیم فقدان تخصص و صلاحیت و سابقه و تجربه را با انتصاب یک معاون جبران کنیم (برگرفته از کتاب شورای انقلاب و دولت موقت صفحه ۴٠)"""
وقتی مهندس بازرگان کله پا شد مسلما شورای انقلاب که دیگه مخالفی هم نداشت به نظراتی که داشت عمل کرد.پس 2 تا شرط اول حتما در نظر گرفته شده. شرط چهارم هم که باهاش مخالف بودن و مهمترین و اصلیترین شرط بوده حذف شده و در مورد شرط سوم یعنی حسن شهرت که اینهمه روش تاکید داشتند، شنیدیم و دیدیم اغلب افرادی که به این شرط شهرت نداشتند اومدن سر کار و عده ای هم که تا حدودی به این شرط شهرت داشتند در طول سالهای کاریشان برای اینکه از قافله جا نمونن شدند همرنگ جماعت بدون شهرت.
پس چطور انتظار داریم وقتی شورای انقلاب با داشتن تخصص و صلاحیت فنی افراد برای تصدی پست بسیار مهم و کلیدی وزارت مخالفت میکند، مملکت ما و وضع مردم بهتر ازین باشد؟وقتی با تخصص داشتن وزیر مخالفت شده و شخص بدون تخصص وزیر میشه اون که نمیاد یه متخصص بذاره به عنوان معاونش.اون هم از اقوام و آشنایان و نزدیکان و معرفی شدگان استفاده میکنه که هم جلوشون کم نیاره به خاطر نداشتن تخصص و هم ازش حساب ببرن و چاپلوسیشو بکنن واسه کاری که براشون درست کرده و این سیکل تا پایین ترین پست که آبدارچی و نظافتچی و نگهبان اداره هست پیش میره. برای همینه تو هر وزارتخانه و اداره دولتی که میری یه مشت بیسواد جزء مدیران و معاونین و رؤسای بخشها هستن و حتی اگر سوادی هم دارن در زمینه مربوطه نیست از جمله مثلا قالیباف ژاندارم شده شهردار تهران. کردان بیسواد شده بوده وزیر کشور(مطلب جالب در مورد کردان اینه که این آقا در دانشگاه آزاد به عنوان استاد تدریس هم میکرده، بیچاره دانشجویانی که زیر دست این استاد درس پاس کرده اند). ولایتی دکتر اطفال شده بوده وزیر امور خارجه. شمعخانی که مدرک مهندسی کشاورزی داره یه دفعه از عضویت در بسیج و سپاه میرسه به دریاسالاری نیروی دریایی ارتش و میشه وزیر دفاع(جدأ این از معجزات باریتعالی بوده در مورد شمعخانی)و اکثر کسانی که پست وزارت نفت را داشته اند هیچ آشنایی با این رشته نداشته اند.یک نمونه اش غرضی که مهندسی عمران خونده اول شده بود وزیر نفت بعد هم شد وزیر پست وتلگراف و تلفن.در زمینه ورزش که این نکته خیلی باحالتره. هرچی سردار سپاه بازنشسته بوده شدند مدیر عاملان و دست اندرکاران فدراسیونها و تیمهای ورزشی مخصوصا فوتبال.مثلا عزیز محمدی که سردار سپاه بوده شده مدیر لیگ برتر فوتبال یا جعفری سرهنگ سپاه شده مدیر عامل تیم فجر یا مدیر عاملان تیم ابومسلم و پیام مشهد که سردار سپاهند و خیلی جاهای دیگه.( واقعا این نکته نگران کننده است که هرجا و هر قسمتی را بررسی میکنی جای پای سپاه رو اونجا خواهی یافت از ساخت و ساز گرفته تا معادن و ورزش و هنر و غیره) و ............................. و هزاران هزار نفر دیگر که بوده اند و هستند و خواهند بود و نه مجال نوشتن هست و نه گفتن.چون همه میدانند و خواهند دانست. تازه ای کاش که حداقل اگر تخصصی ندارند، در اون شغل و پستی که هستند مدارکشان جعلی و افتخاری و خریدنی و سهمیه ای نباشد. با وجود این افراد و این حکومت، اقتصاد، سیاست، فرهنگ، بهداشت و درمان، آموزش عالی، ورزش، هنر، تولید و.................... و همه چیز در ایران در این 30 سال تباه شد و داره تباه میشه. من بیشتر نگران آینده ایران هستم که اگر یه روزی این حکومت فرضأ رفت آیا افراد واقعأ لایق و متخصص و بدون داشتن مدارک جعلی و خریدنی برای تصدی امور هست یا نه. همچنین با خوندن خاطرات بازرگان این نکته هم قابل توجه هست که اقلیتهای مذهبی هم از همان بدو انقلاب به هیچ عنوان حق پستهای دولتی رو نداشتند و اصلا به حساب نمی آمدند. این است افتخارات و دستاوردهای 3 دهه حکومت جمهوری اسلامی .
"عبادت به جز خدمت خلق نیست به تسبیح و سجاده و دلق نیست"
و بعد یاد مطلبی که چند سال پیش تو مجله همشهری ماه خوندم افتادم که عین مطلب را در زیر می آورم.مطلب مورد نظر که از مجله همشهری ماه شماره ششم سال اول شهریور 1380 صفحات 5 و6 میباشد ازین قراره :
"""مهندس بازرگان ترکیب دولت خود را چنین معرفی میکند:پنج نفر از نهضت آزادی و بقیه از حزب ایران و................................. .بازرگان میگوید برای انتخاب وزرای دولت خود چهار شرط گذارده بود :
1- مسلمان عامل به فرایض
2- سابقه مبارزاتی مشخص و عدم همکاری با رژیم شاه
3- حسن شهرت
4- صلاحیت اداری و فنی (داشتن تخصص)
نخست وزیر دولت موقت می افزاید: اولین اختلافی که در چارچوب شورای انقلاب با آقای دکتر بهشتی(آیت الله محمد حسین بهشتی) پیدا کردم بر سر شرط چهارم فوق بود و ایشان عقیده به خلاف آن و اکتفا کردن و ارجحیت دادن شرط سوم به همه شرائط داشته و می فرمود: میتوانیم فقدان تخصص و صلاحیت و سابقه و تجربه را با انتصاب یک معاون جبران کنیم (برگرفته از کتاب شورای انقلاب و دولت موقت صفحه ۴٠)"""
وقتی مهندس بازرگان کله پا شد مسلما شورای انقلاب که دیگه مخالفی هم نداشت به نظراتی که داشت عمل کرد.پس 2 تا شرط اول حتما در نظر گرفته شده. شرط چهارم هم که باهاش مخالف بودن و مهمترین و اصلیترین شرط بوده حذف شده و در مورد شرط سوم یعنی حسن شهرت که اینهمه روش تاکید داشتند، شنیدیم و دیدیم اغلب افرادی که به این شرط شهرت نداشتند اومدن سر کار و عده ای هم که تا حدودی به این شرط شهرت داشتند در طول سالهای کاریشان برای اینکه از قافله جا نمونن شدند همرنگ جماعت بدون شهرت.
پس چطور انتظار داریم وقتی شورای انقلاب با داشتن تخصص و صلاحیت فنی افراد برای تصدی پست بسیار مهم و کلیدی وزارت مخالفت میکند، مملکت ما و وضع مردم بهتر ازین باشد؟وقتی با تخصص داشتن وزیر مخالفت شده و شخص بدون تخصص وزیر میشه اون که نمیاد یه متخصص بذاره به عنوان معاونش.اون هم از اقوام و آشنایان و نزدیکان و معرفی شدگان استفاده میکنه که هم جلوشون کم نیاره به خاطر نداشتن تخصص و هم ازش حساب ببرن و چاپلوسیشو بکنن واسه کاری که براشون درست کرده و این سیکل تا پایین ترین پست که آبدارچی و نظافتچی و نگهبان اداره هست پیش میره. برای همینه تو هر وزارتخانه و اداره دولتی که میری یه مشت بیسواد جزء مدیران و معاونین و رؤسای بخشها هستن و حتی اگر سوادی هم دارن در زمینه مربوطه نیست از جمله مثلا قالیباف ژاندارم شده شهردار تهران. کردان بیسواد شده بوده وزیر کشور(مطلب جالب در مورد کردان اینه که این آقا در دانشگاه آزاد به عنوان استاد تدریس هم میکرده، بیچاره دانشجویانی که زیر دست این استاد درس پاس کرده اند). ولایتی دکتر اطفال شده بوده وزیر امور خارجه. شمعخانی که مدرک مهندسی کشاورزی داره یه دفعه از عضویت در بسیج و سپاه میرسه به دریاسالاری نیروی دریایی ارتش و میشه وزیر دفاع(جدأ این از معجزات باریتعالی بوده در مورد شمعخانی)و اکثر کسانی که پست وزارت نفت را داشته اند هیچ آشنایی با این رشته نداشته اند.یک نمونه اش غرضی که مهندسی عمران خونده اول شده بود وزیر نفت بعد هم شد وزیر پست وتلگراف و تلفن.در زمینه ورزش که این نکته خیلی باحالتره. هرچی سردار سپاه بازنشسته بوده شدند مدیر عاملان و دست اندرکاران فدراسیونها و تیمهای ورزشی مخصوصا فوتبال.مثلا عزیز محمدی که سردار سپاه بوده شده مدیر لیگ برتر فوتبال یا جعفری سرهنگ سپاه شده مدیر عامل تیم فجر یا مدیر عاملان تیم ابومسلم و پیام مشهد که سردار سپاهند و خیلی جاهای دیگه.( واقعا این نکته نگران کننده است که هرجا و هر قسمتی را بررسی میکنی جای پای سپاه رو اونجا خواهی یافت از ساخت و ساز گرفته تا معادن و ورزش و هنر و غیره) و ............................. و هزاران هزار نفر دیگر که بوده اند و هستند و خواهند بود و نه مجال نوشتن هست و نه گفتن.چون همه میدانند و خواهند دانست. تازه ای کاش که حداقل اگر تخصصی ندارند، در اون شغل و پستی که هستند مدارکشان جعلی و افتخاری و خریدنی و سهمیه ای نباشد. با وجود این افراد و این حکومت، اقتصاد، سیاست، فرهنگ، بهداشت و درمان، آموزش عالی، ورزش، هنر، تولید و.................... و همه چیز در ایران در این 30 سال تباه شد و داره تباه میشه. من بیشتر نگران آینده ایران هستم که اگر یه روزی این حکومت فرضأ رفت آیا افراد واقعأ لایق و متخصص و بدون داشتن مدارک جعلی و خریدنی برای تصدی امور هست یا نه. همچنین با خوندن خاطرات بازرگان این نکته هم قابل توجه هست که اقلیتهای مذهبی هم از همان بدو انقلاب به هیچ عنوان حق پستهای دولتی رو نداشتند و اصلا به حساب نمی آمدند. این است افتخارات و دستاوردهای 3 دهه حکومت جمهوری اسلامی .