- صداي پاهايم در گوشم مي پيچد .
- ميروم يا مي ايم ؛ علامت سوال اضافه ايست که مي نشيند کنار همه علامت سوال روزهايم .
- روزهايي که غريبگي از ثانيه به ثانيه اش بالا ميرود و من غريبه ام يا همه چيز ؛ سوال پررنگ ديگري ست...
- و مني که انگار دلم جواب هيچ سوالي را نميخواهد
- و دل من که ديگر براي هيچ عاشقانه اي نمي تپد و دستش براي هيچ نگاهي نمي لرزد .
- نشسته ام ميان کاغذ هاي سياه شده و پرم از شعرهايي لبريز از خشم روي کاغذهاي مچاله شده
- دلم ناشناسي مي خواهد براي چند ساعت مستي ِ بي پروا...
- ناشناسي که نه گذشته ام را کنکاش کند ٫ نه دلواپس و کنجکاو اينده ام باشد...
- و شايد حتي از حالم چيزي نپرسد...فقط بيايد و گيلاس هايمان را به هم زنيم و از کنار هم بگذريم
- دلم همين را ميخواهد . ساعت هايي بي دليل...
- چندین روز گذشت هر روزش تلخ تر و زهر تر از روز قبل گذشت هر روزش بي اميدتر و بي كس تر گذشت ...
- هر روز بغض نداشتنشو گلومو فشار داد هر روز روزي هزار بار التماس خدا كردم اما نشنيد ونديد...
- حالا حتي اگه دنيارو هم داشته باشم با نبود عزیزانم ارزشي نداره ...
- نمي دونم قراره اين روزها تموم بشه يا نه ...
- اما ديگه به معني واقعي كلمه شكستم و با هر نسيمي جابهجا ميشم و زندگي برام ديگه هيچ معنا ومفهومي نداره ...
- تو اين دنيا به اين بزرگي سهم من فقط يك مشت خاطره و چندتا سنگ قبر ... چه دارايي بزرگي ...
- دلم تنگ شده براشون اين همه دوري و اين همه نداشتن هركسي رو ميشكنه
- كاش حداقل ميتونستم افكارمو حرفهامو دردامو درست بنويسم اما هيچي و هيچ چيز همكاري نميكنه...
- انگار سالهاست مردم نه حالي و نه احوالي ...
- خيلي وقتها كه بهشون فكر مي كنم به حالشون حسوديم ميشه كه رفتن و راحت شدن از دست آدمهايي كه نبودشون بهتر از بودنشون ، يا حداقل اينكه از اون بالا مي تونن اوناييي كه دوست دارن و يك عمر ازشون جدا بودن ببينن...
- كاش قول نداده بودم و حداقل با آرزوي مرگ كمي آروم ميشدم ..نمي دونم به چي پايبندم اما هنوز اون گوشه كنارا معني قول و قرار و يادم مونده ... اما سخته خيلي سخته ...
- هرچند ديگه قبولت ندارم اما خيلي بي پشت و پناهم اما كي مي خواي بهم ثابت كني هستي و عدالت داري ؟؟ !!
- ديگه هيچي ياريم نميكنه واسه ادامه نوشتن و هنوز هزاران برگ ننوشته توذهنم مونده ...
- هوا که ابري ميشود، دلم پر ميکشد براي آخر باغ، براي زير درخت ياس.
- هوا که باراني ميشود، دلم ميرود تا فراز دستان کوچک تو، براي بوي خاک باران خورده.
- شب که ميشود، دلم ميشود گوش، براي نفسهاي هوسآلودمان، براي گرماي بوسه.
- صبحها امّا قصه اش فرق دارد،
- روز که شد دلم دريا ميشود براي جدايي، براي رفتن و رها شدن
0 Comments
Leave a Reply. |
AuthorWrite something about yourself. No need to be fancy, just an overview. Archives
October 2011
Categories |