تمام كه شدم
تازه فهمیدم
تمام طول تباهیم را به تماشا نشسته بودم.
راهی به رهایی میجستم.
كدام راه؟
نمیدانستم.
ستم
بر سرزمین سرنوشتم
پایدار ماند.
از بند نرستم.
اینك
از اندكی بودن آمدهام،
از روزهای گرفته بارانی
و رطوبت مهلك تنی
در پیچ و تاب،
از شب بلند التهاب
كه روز ناغافل
به رویمان افتاد.
حال
سفری به انتهای شب
به غروبی ممتد
به روزی بیرمق و آفتابی
كه بوی خاطرات كهنه میدهد.
سفری به یادبود بودنها
به سرزمین آرزوهای محال.
بدرود،
آغوش باز نیاز!
بدرود،
تندیس باران خورده انتظار
در پیچ خیابان!
بدرود،
مسیر خیس كوهستانی!
بدرود،
احساس خوش سرگردانی
در پس كوچههای پرسهای ناگهانی!
روبرو
لحظههای كشدار دلمردگی
در چین و چروك این به اصطلاح زندگی.
----------------------------------------------------------------------------------
بر گونه های من ، باران مزن ، باران
این کوه دریا شد ، اینسان مزن، باران
زخمی که از دردش ، من استخوان دادم
شوری نکن با او ، بر آن مزن، باران
سخت است دل کندن، در ظلمت از خورشید
دست از دلم بردار، آسان مزن، باران
تصمیم من هرگز، بر آن و با این نیست
سر نیزه هایم را ، قرآن مزن، باران
جانی که میدانی ،ارزان تر از حرف است
حرف گرانت را، بر جان مزن باران
------------------------------------------------------------------------------------
تازه فهمیدم
تمام طول تباهیم را به تماشا نشسته بودم.
راهی به رهایی میجستم.
كدام راه؟
نمیدانستم.
ستم
بر سرزمین سرنوشتم
پایدار ماند.
از بند نرستم.
اینك
از اندكی بودن آمدهام،
از روزهای گرفته بارانی
و رطوبت مهلك تنی
در پیچ و تاب،
از شب بلند التهاب
كه روز ناغافل
به رویمان افتاد.
حال
سفری به انتهای شب
به غروبی ممتد
به روزی بیرمق و آفتابی
كه بوی خاطرات كهنه میدهد.
سفری به یادبود بودنها
به سرزمین آرزوهای محال.
بدرود،
آغوش باز نیاز!
بدرود،
تندیس باران خورده انتظار
در پیچ خیابان!
بدرود،
مسیر خیس كوهستانی!
بدرود،
احساس خوش سرگردانی
در پس كوچههای پرسهای ناگهانی!
روبرو
لحظههای كشدار دلمردگی
در چین و چروك این به اصطلاح زندگی.
----------------------------------------------------------------------------------
بر گونه های من ، باران مزن ، باران
این کوه دریا شد ، اینسان مزن، باران
زخمی که از دردش ، من استخوان دادم
شوری نکن با او ، بر آن مزن، باران
سخت است دل کندن، در ظلمت از خورشید
دست از دلم بردار، آسان مزن، باران
تصمیم من هرگز، بر آن و با این نیست
سر نیزه هایم را ، قرآن مزن، باران
جانی که میدانی ،ارزان تر از حرف است
حرف گرانت را، بر جان مزن باران
------------------------------------------------------------------------------------