دوباره خلیفه گری حکومت اسلامی کم آورده . این بار بدجوری هم کم آورده و در دعوای لفظی با ارباب ، چنان کوتاه آمده که باعث مضحکه خود در رسانه های خبری غربی و شرقی شده است . فتیله ی این دعوای لفظی ، به اقتضای شرایط و تندتر شدن آتش ظرفیت قیام نهفته در دل جامعه ، در سال های گذشته مدام پائین و بالا رفته است . گاهی کار دعوا از هر دو جانب – حکومت اسلامی و ایالات متحده – ، به عربده کشی و تهدید به حمله و جنگ هم کشیده و در ظاهر قضیه به خط قرمز نزدیک شده ، اما به محض آن که خلیفه گری در مقابل مردم به تنگ آمده ، یا کاخ سفید در مقابل جهان به تنگ آمده و شرایط عمومی اقتصاد متزلزل کم آورده اند ، کوتاه آمده اند . هردو طرف ماجرا که با موقعیتی ناسازگار با قدرت ؛ یا توهم قدرت ، دست و پنجه نرم می کنند ، روش های صید انتظاری و تعقیبی را ، حتی گاهی با تغییر امروز به فردا ، به کار می زنند . صید انتظاری نوعی ماهیگیری است که صیاد قلاب می اندازد و تور پهن می کند تا ماهی به دام بیفتد و در شبکه های قدرت دست و پا بزند . در صید تعقیبی اما ، صیاد با کشتی های ماهیگیری مکنده در دریا گله های ماهی را تعقیب می کند . در عرصه اجتماعی – سیاسی هم ، صیادان حاکم داخلی و صیادان امپریالیست ، از روش های مشابهی استفاده می کنند .
صیاد داخلی ، در شرایطی که فکر می کند اعمال قدرت او توفان را فرونشانده است ، قلاب می اندازد و تور پهن می کند تا با صید انتظاری ماهی ها ، احتمال وقوع توفان اجتماعی بعدی را که می داند به کمین نشسته و آتش زیر خاکستر است ، کمترکند . یا استحکامات امنیتی و انتظامی و حتی نظامی خود را چنان بالا ببرد که اگر توفان ؛ مثل ششم دی ماه 1388 ( روزعاشورا ) ، در گرفت ، بتواند با ریختن گله های یگان ویژه و لباس شخصی و چماقداران بسیجی ، اوضاع را عجالتا هم که شده ، به نظر خود برای چند صباحی بیشتر ماندن بر اریکه قدرت ، آرام کند .
صیاد داخلی ، در فاصله ی میان توفان های مقطعی اجتماعی – سیاسی ، برای انجام وظایف مربوط به صید انتظاری ، به همه نهادهای معترض جامعه مدنی حمله می کند : به روزنامه نگاران و نویسندگان از طریق ربودن آنان بین راه محل کار تا خانه ، صید آنان از خانه ها ، به مردم از طریق دستگیری های گسترده زندانیان سیاسی ظاهرا آزاد شده به این بهانه که مثلا : فقط تا بیست و دوم بهمن مهمان ما هستید ، به جنبش های اجتماعی از طریق دستگیری های فله ای دانشجویان و استادان و معلمان معترض که احتمال می دهد برای وقوع توفان کفش و کلاه کرده باشند – که درست هم احتمال داده است – ، به زمینه های جنبش کارگری از طریق اعمال فشار و تشدید فشار چند جانبه به کارگرانی که ماه هاست حقوق ماهیانه خود را دریافت نکرده اند ، با شکار زنان معترض فعال در جنبش زنان ، با دامن زدن به اعدام های علنی و مخفیانه ، با اعدام زندانیان سابق برای آرام کردن تنش در زندان ها و حتی به قصد بالاتر بردن ظرفیت زندان ها و ... و در مجموع با اعمال شدیدترین نوع اختناق به بدنه جامعه معترض . این مضمون تهاجم سراسری به جرفه هائی است که صیاد از احتمال تبدیل شدن شان به شعله دچار رعشه شده است .
وقتی آتش از زیرخاکستر سر بر می دارد و در مقاطع مختلف جنبش سرنگونی طلب ، مهار از کف قدرت به در می رود و جرقه ها تبدیل به شعله می شوند ، نوبت به صید تعقیبی می رسد . حکومت درمانده ای که نمی خواهد جان به جنبش تسلیم کند ، لنگر ناوگان مکنده را برای صید تعقیبی بر می دارد . ریز و درشت را می مکد . از کشته ماهی ها پشته می سازد . اما می بیند که در هر مقطعی جنبش منسجم تر و دلیرتر می شود و تا آن جا پیش می رود که کار را از مرحله فرار به مرحله ی درگیری با ناوگان می کشد و با در هم شکستن پره های مکنده ، جنگ خیابانی راه می اندازد . به این دلیل است که در بدنه سیاسی و نظامی صیاد شکاف می افتد ، و در آستانه و در جریان و در نتیجه ی هر مرحله ای ، این شکاف عمیق تر می شود . پس راهی برای صیاد باقی نمی ماند جز آن که به موازات تقویت ناوگان صید تعقیبی ، به بازی سیاست خارجی خود شکلی تازه بدهد تا شاید موضوع را منحرف کند . نمی شود . شدت تلاطم بازهم بالاتر می رود و تضاد اصلی حاکمیت در اساس پا به دوران هویت یابی و سازماندهی تازه ای می گذارد .
صیاد خارجی ، در این مرحله منتظر است که به شیوه انتظاری و باسیاست پنهان کاری عمل کند . در ظاهر قضیه ، صیاد خارجی چنان صحنه را می آراید که حاکمیت اسلامی را هدف گرفته است ، اما شکارچی کهنه کار که در کمینگاه خود مثل عقابی تیز بین ؛ و البته به کمک جوجه عقاب های داخلی، صحنه را زیر نطر دارد ، بیشتر از این می ترسد که جنبش به رنگ اصلی خود که سرخ است متمایل شود و از مهار مجموعه ی صیادان به در رود . بنابراین ، به صید انتظاری ادامه می دهد تا در بزنگاه هائی که می بیند ابتکار عمل را دارد از دست می دهد و قادر نیست جنبش را بنا به منافع و مصالح خود دستکاری کند ، وارد مرحله ی صید تعقیبی شود و مثلا به بهانه غنی کردن اورانیوم ، یا هر بهانه دیگری ، صحنه را تغییر بدهد . مساله صیاد خارجی ، کشتار خیابانی ، اعدام های عنان گسیخته ، اوج گیری نهضت زندان سازی ، شکار شبانه روزی و هردم فزاینده ی آزادی خواهان در ایران ، و به طور کلی تعمیق اختناق و چنگ و دندان نشان دادن های حکومت اسلامی به معترضان سرنگونی طلب نیست . اتفاقا ، و بنا به تجربه های تاریخی ، دست کم تا مرز سرکوبی بی رحمانه جنبش های اجتماعی و جنبش کارگری ، امپریالیست ها دست افشانی هم می کنند ؛ اگر چه گاهی در چهارچوب های کلاسیک سخنی در محکوم کردن نقض حقوق بشر بگویند و اعلامیه ای صادر کنند و مثل آقای جوبایدن معاون اوباما ( سی ویکم ژانویه 2010 ، ) تهدیدی هم بکنند .
بنابراین ، در بزنگاه هائی که حکومت استبدادی و اربابان خارجی با کارت مشترک بازی کنند و بکوشند تا بنا به منافع مشترک آب را برای گرفتن ماهی گل آلود کنند ، نیروهائی که متکی به اراده مردمند ؛ و نه نقشه ها و توطئه های صاحبان منفعت ، تلفات سنگینی را تا رسیدن به مقصد و اعمال حاکمیت مستقل مردم بر مردم تحمل می کنند ، اما از رفتن باز نمی مانند . دلیل اثباتی این ادعا، جنبش آزادی خواهانه ایران است که دست کم از سال 1283 شمسی (1904 میلادی ) که هنوز سیزده سال به انقلاب اکتبر مانده بود ، در مملکت ما پاگرفته و اگر چه از همان زمان تشکیل جریان اجتماعیون – عامیون و تا کنون مراحل و نسل هائی را از سرگذرانده و هربار دچار دخالت و هجوم عناصر و عوامل مذهبی و سرمایه داری داخلی و دست اندازی های خارجی شده و تلفات سنگینی داده، اما جوهر اعتراض و مقاومت و پویائی را ، بنا به ضرورت های مادی حاکم بر جامعه ، از نسلی به نسل دیگر منتقل کرده و بی آن که زیر بار مسالمت و سازش و رنگ های جعلی برود ، هنوز و همچنان گمشده اش را که آزادی است جست وجو می کند .
شکل و مضمون کنونی تداوم جنبش صد و اندی ساله که موقعیت حاکمیت اسلامی را با خطرجدی رو به رو کرده ، توانسته بر تبلور تناقض های درونی حاکمیت سوار شود و به مفهوم مقاومت شکل مادی دوران را بدهد .
اسلامیست های حاکم ، چه در این سوی تناقض برسرتعادل قوای حاکم باشند ، یا در آن سو که بخواهند مرحله ی کنونی جنبش را به دنبال خود بکشانند ، در اثر فشار جنبش که از همان سال های 1904 اغلب رنگ سرخ داشته است ، دچار تناقض اساسی تری شده اند که حاصل تقابل شان با تضاد اصلی است .
تضاد اصلی حاکمیت ، بحران انقلابی است که راهش را در خون آزادیخواهان و رگبار گلوله و زندان و شکنجه و حداکثر اختناق ، به پیش باز می کند . اقتصاد ورشکسته ، فساد اداری ، فساد اجتماعی ، تنگناهای غیرقابل تحمل معیشتی ، تعمیق سرکوبی برهنه و سست شدن تدریجی زنجیر امپریالیسم ، زمینه های این بحران است . حتی اگر در شکل گرفتن بحران انقلابی ، حزب رهبری کننده ای که در تئوری به عنوان یکی از عوامل تشدید بحران شناخته شده غایب باشد ، زمینه های ایجاد جنبش انقلابی مداخله های علنی عناصر حاکمیت را که نسبت به حاکمیت متناقض شده اند بر نمی تابد و در جریان حرکت و تغییر ، رهبری خود را از درون خود پیدا می کند .
تاکنون که رهبری خود جوش اجتماعی ، جنبش کنونی را در این مرحله تبدیل به نیروئی کارساز علیه حاکمیت کرده است ، شکاف در لایه های سیاسی ، روحانی (!) و امنیتی و نظامی اسلامیست ها به چنان حد غیر قابل ترمیمی رسیده که حکومت در آستانه یکی از توفان ها ( 22 بهمن 88) که در راه است، مجبور شده دوباره با کارت برنده امپریالیست ها به بازی ادامه دهد .
وقتی خلیفه گری اسلامی در برخورد با توفان های اعتراضی جنبش کم می آورد ، مثل غریق به هر تخته پاره ای دست می اندازد . حالا که تخته پاره های روسیه و چین اطمینان نجات را برای صیاد داخلی تامین نکرده اند ، وقت آن است که به جای تسلیم شدن به مردم ، روش دلجوئی از اربابان بزرگ تر را در پیش بگیرند و فتیله ی دعوای لفظی با کاخ سفید را پائین بکشند تا به زغم خود مفری برای برون رفت از بحران و جلوگیری از تبدیل شدن بحران انقلابی به موقعیت انقلابی پیدا کنند .
جوبایدن معاون اوباما روز سی و یکم ژانویه 2010 در جریان صید انتظاری قلاب دیگر می اندازد و به اسلامیست های حاکم برایران هشدار می دهد که دارند در کشت و کشتار زیاده روی می کنند و این افراط ممکن است به سرنگونی آنان بینجامد . ضمنا ، پیش از این اخطار که بخشی از دعوای لفظی در بازی کلت و کیک است ، شدت سرکوبی ها و دستگیری ها وشلیک های خیابانی و دادگاه های فرمایشی و تهدیدها و اعدام های اخیر ، انعکاس وسیعی در رسانه های خبری ، و در نتیجه افکار عمومی جهانیان داشته و لازم است که هر دو طرف معادله ، به زعم خود مضمون صحنه را تغییر بدهند .
پس از آن طرف ارباب کل و دستیارانش دوباره بر طبل انرژی هسته ای می کوبند و از این طرف ، درست سه روز پس از بازی لفظی معاون اوباما ، خلیفه گری به رئیس قوه مجریه اش محمود احمدی نژاد دستور می دهد که در تلویزیون دولتی ظاهر شود و شرط گروه پنج به اضافه یک را بپذیرد تا دوباره پرونده از سازمان جهانی انرژی هسته ای به شورای امنیت نرود .
در حالی که خلیفه گری اسلامیست ها متوجه شده است بحران جدی است و ممکن است در همین 22 بهمن اتفاقی بیفتد ، برای تلطیف توفان در مقابل اربابان زانو می زند که : باشد . آن چه را غنی کرده ایم به شما می سپاریم که اگر مایل بودید ، میزانی را که برای مصارف صلح آمیز نیاز داریم به ما بازپس دهید . اگر هم نخواستید ، اشکالی ندارد . این ، حرف های احمدی نژاد در مصاحبه دوم فوریه با تلویزیون دولتی ایران است .
خلیفه گری می داند که در مقابل توفان اعتراض و خشم مردم که هر آن امکان دارد به درگیری هائی بسا جدی تر از درگیری ششم دی ماه 88 منجر شود ، راه پس و پیش ندارد . اگر در مقابل مردم کوتاه بیاید خورده است ، اگر با شمشیری آخته تر از پیش به مصاف توده ها برود ، بازهم باخته است. و می داند که حتی اگر بتواند این توفان را هم سرکوب کند و از آن بگذرد ، اولا که تاثیر توفان بر تعمیق شکاف های درونی حاکمیت بیش از پیش خواهد بود ، دو دیگر آن که توفان در مرحله بعدی خشمگین تر به دیواره های مسلح حکومت خواهد تاخت .
پس می ماند بازی کردن با کارت ارباب .
پیشتازان مبارزه ، تجربه ی مراحل جنبش در صد و اندی سال گذشته را دارند و می دانند که نباید دست افزار عناصر درونی حکومت اسلامی و امپریالیست ها شوند . همین هشیاری ، تشدید ابعاد مقاومت است که اسلامیست ها را به چنین ذلتی انداخته و صیاد جهانی را هم پریشان کرده است.
صیاد داخلی ، در شرایطی که فکر می کند اعمال قدرت او توفان را فرونشانده است ، قلاب می اندازد و تور پهن می کند تا با صید انتظاری ماهی ها ، احتمال وقوع توفان اجتماعی بعدی را که می داند به کمین نشسته و آتش زیر خاکستر است ، کمترکند . یا استحکامات امنیتی و انتظامی و حتی نظامی خود را چنان بالا ببرد که اگر توفان ؛ مثل ششم دی ماه 1388 ( روزعاشورا ) ، در گرفت ، بتواند با ریختن گله های یگان ویژه و لباس شخصی و چماقداران بسیجی ، اوضاع را عجالتا هم که شده ، به نظر خود برای چند صباحی بیشتر ماندن بر اریکه قدرت ، آرام کند .
صیاد داخلی ، در فاصله ی میان توفان های مقطعی اجتماعی – سیاسی ، برای انجام وظایف مربوط به صید انتظاری ، به همه نهادهای معترض جامعه مدنی حمله می کند : به روزنامه نگاران و نویسندگان از طریق ربودن آنان بین راه محل کار تا خانه ، صید آنان از خانه ها ، به مردم از طریق دستگیری های گسترده زندانیان سیاسی ظاهرا آزاد شده به این بهانه که مثلا : فقط تا بیست و دوم بهمن مهمان ما هستید ، به جنبش های اجتماعی از طریق دستگیری های فله ای دانشجویان و استادان و معلمان معترض که احتمال می دهد برای وقوع توفان کفش و کلاه کرده باشند – که درست هم احتمال داده است – ، به زمینه های جنبش کارگری از طریق اعمال فشار و تشدید فشار چند جانبه به کارگرانی که ماه هاست حقوق ماهیانه خود را دریافت نکرده اند ، با شکار زنان معترض فعال در جنبش زنان ، با دامن زدن به اعدام های علنی و مخفیانه ، با اعدام زندانیان سابق برای آرام کردن تنش در زندان ها و حتی به قصد بالاتر بردن ظرفیت زندان ها و ... و در مجموع با اعمال شدیدترین نوع اختناق به بدنه جامعه معترض . این مضمون تهاجم سراسری به جرفه هائی است که صیاد از احتمال تبدیل شدن شان به شعله دچار رعشه شده است .
وقتی آتش از زیرخاکستر سر بر می دارد و در مقاطع مختلف جنبش سرنگونی طلب ، مهار از کف قدرت به در می رود و جرقه ها تبدیل به شعله می شوند ، نوبت به صید تعقیبی می رسد . حکومت درمانده ای که نمی خواهد جان به جنبش تسلیم کند ، لنگر ناوگان مکنده را برای صید تعقیبی بر می دارد . ریز و درشت را می مکد . از کشته ماهی ها پشته می سازد . اما می بیند که در هر مقطعی جنبش منسجم تر و دلیرتر می شود و تا آن جا پیش می رود که کار را از مرحله فرار به مرحله ی درگیری با ناوگان می کشد و با در هم شکستن پره های مکنده ، جنگ خیابانی راه می اندازد . به این دلیل است که در بدنه سیاسی و نظامی صیاد شکاف می افتد ، و در آستانه و در جریان و در نتیجه ی هر مرحله ای ، این شکاف عمیق تر می شود . پس راهی برای صیاد باقی نمی ماند جز آن که به موازات تقویت ناوگان صید تعقیبی ، به بازی سیاست خارجی خود شکلی تازه بدهد تا شاید موضوع را منحرف کند . نمی شود . شدت تلاطم بازهم بالاتر می رود و تضاد اصلی حاکمیت در اساس پا به دوران هویت یابی و سازماندهی تازه ای می گذارد .
صیاد خارجی ، در این مرحله منتظر است که به شیوه انتظاری و باسیاست پنهان کاری عمل کند . در ظاهر قضیه ، صیاد خارجی چنان صحنه را می آراید که حاکمیت اسلامی را هدف گرفته است ، اما شکارچی کهنه کار که در کمینگاه خود مثل عقابی تیز بین ؛ و البته به کمک جوجه عقاب های داخلی، صحنه را زیر نطر دارد ، بیشتر از این می ترسد که جنبش به رنگ اصلی خود که سرخ است متمایل شود و از مهار مجموعه ی صیادان به در رود . بنابراین ، به صید انتظاری ادامه می دهد تا در بزنگاه هائی که می بیند ابتکار عمل را دارد از دست می دهد و قادر نیست جنبش را بنا به منافع و مصالح خود دستکاری کند ، وارد مرحله ی صید تعقیبی شود و مثلا به بهانه غنی کردن اورانیوم ، یا هر بهانه دیگری ، صحنه را تغییر بدهد . مساله صیاد خارجی ، کشتار خیابانی ، اعدام های عنان گسیخته ، اوج گیری نهضت زندان سازی ، شکار شبانه روزی و هردم فزاینده ی آزادی خواهان در ایران ، و به طور کلی تعمیق اختناق و چنگ و دندان نشان دادن های حکومت اسلامی به معترضان سرنگونی طلب نیست . اتفاقا ، و بنا به تجربه های تاریخی ، دست کم تا مرز سرکوبی بی رحمانه جنبش های اجتماعی و جنبش کارگری ، امپریالیست ها دست افشانی هم می کنند ؛ اگر چه گاهی در چهارچوب های کلاسیک سخنی در محکوم کردن نقض حقوق بشر بگویند و اعلامیه ای صادر کنند و مثل آقای جوبایدن معاون اوباما ( سی ویکم ژانویه 2010 ، ) تهدیدی هم بکنند .
بنابراین ، در بزنگاه هائی که حکومت استبدادی و اربابان خارجی با کارت مشترک بازی کنند و بکوشند تا بنا به منافع مشترک آب را برای گرفتن ماهی گل آلود کنند ، نیروهائی که متکی به اراده مردمند ؛ و نه نقشه ها و توطئه های صاحبان منفعت ، تلفات سنگینی را تا رسیدن به مقصد و اعمال حاکمیت مستقل مردم بر مردم تحمل می کنند ، اما از رفتن باز نمی مانند . دلیل اثباتی این ادعا، جنبش آزادی خواهانه ایران است که دست کم از سال 1283 شمسی (1904 میلادی ) که هنوز سیزده سال به انقلاب اکتبر مانده بود ، در مملکت ما پاگرفته و اگر چه از همان زمان تشکیل جریان اجتماعیون – عامیون و تا کنون مراحل و نسل هائی را از سرگذرانده و هربار دچار دخالت و هجوم عناصر و عوامل مذهبی و سرمایه داری داخلی و دست اندازی های خارجی شده و تلفات سنگینی داده، اما جوهر اعتراض و مقاومت و پویائی را ، بنا به ضرورت های مادی حاکم بر جامعه ، از نسلی به نسل دیگر منتقل کرده و بی آن که زیر بار مسالمت و سازش و رنگ های جعلی برود ، هنوز و همچنان گمشده اش را که آزادی است جست وجو می کند .
شکل و مضمون کنونی تداوم جنبش صد و اندی ساله که موقعیت حاکمیت اسلامی را با خطرجدی رو به رو کرده ، توانسته بر تبلور تناقض های درونی حاکمیت سوار شود و به مفهوم مقاومت شکل مادی دوران را بدهد .
اسلامیست های حاکم ، چه در این سوی تناقض برسرتعادل قوای حاکم باشند ، یا در آن سو که بخواهند مرحله ی کنونی جنبش را به دنبال خود بکشانند ، در اثر فشار جنبش که از همان سال های 1904 اغلب رنگ سرخ داشته است ، دچار تناقض اساسی تری شده اند که حاصل تقابل شان با تضاد اصلی است .
تضاد اصلی حاکمیت ، بحران انقلابی است که راهش را در خون آزادیخواهان و رگبار گلوله و زندان و شکنجه و حداکثر اختناق ، به پیش باز می کند . اقتصاد ورشکسته ، فساد اداری ، فساد اجتماعی ، تنگناهای غیرقابل تحمل معیشتی ، تعمیق سرکوبی برهنه و سست شدن تدریجی زنجیر امپریالیسم ، زمینه های این بحران است . حتی اگر در شکل گرفتن بحران انقلابی ، حزب رهبری کننده ای که در تئوری به عنوان یکی از عوامل تشدید بحران شناخته شده غایب باشد ، زمینه های ایجاد جنبش انقلابی مداخله های علنی عناصر حاکمیت را که نسبت به حاکمیت متناقض شده اند بر نمی تابد و در جریان حرکت و تغییر ، رهبری خود را از درون خود پیدا می کند .
تاکنون که رهبری خود جوش اجتماعی ، جنبش کنونی را در این مرحله تبدیل به نیروئی کارساز علیه حاکمیت کرده است ، شکاف در لایه های سیاسی ، روحانی (!) و امنیتی و نظامی اسلامیست ها به چنان حد غیر قابل ترمیمی رسیده که حکومت در آستانه یکی از توفان ها ( 22 بهمن 88) که در راه است، مجبور شده دوباره با کارت برنده امپریالیست ها به بازی ادامه دهد .
وقتی خلیفه گری اسلامی در برخورد با توفان های اعتراضی جنبش کم می آورد ، مثل غریق به هر تخته پاره ای دست می اندازد . حالا که تخته پاره های روسیه و چین اطمینان نجات را برای صیاد داخلی تامین نکرده اند ، وقت آن است که به جای تسلیم شدن به مردم ، روش دلجوئی از اربابان بزرگ تر را در پیش بگیرند و فتیله ی دعوای لفظی با کاخ سفید را پائین بکشند تا به زغم خود مفری برای برون رفت از بحران و جلوگیری از تبدیل شدن بحران انقلابی به موقعیت انقلابی پیدا کنند .
جوبایدن معاون اوباما روز سی و یکم ژانویه 2010 در جریان صید انتظاری قلاب دیگر می اندازد و به اسلامیست های حاکم برایران هشدار می دهد که دارند در کشت و کشتار زیاده روی می کنند و این افراط ممکن است به سرنگونی آنان بینجامد . ضمنا ، پیش از این اخطار که بخشی از دعوای لفظی در بازی کلت و کیک است ، شدت سرکوبی ها و دستگیری ها وشلیک های خیابانی و دادگاه های فرمایشی و تهدیدها و اعدام های اخیر ، انعکاس وسیعی در رسانه های خبری ، و در نتیجه افکار عمومی جهانیان داشته و لازم است که هر دو طرف معادله ، به زعم خود مضمون صحنه را تغییر بدهند .
پس از آن طرف ارباب کل و دستیارانش دوباره بر طبل انرژی هسته ای می کوبند و از این طرف ، درست سه روز پس از بازی لفظی معاون اوباما ، خلیفه گری به رئیس قوه مجریه اش محمود احمدی نژاد دستور می دهد که در تلویزیون دولتی ظاهر شود و شرط گروه پنج به اضافه یک را بپذیرد تا دوباره پرونده از سازمان جهانی انرژی هسته ای به شورای امنیت نرود .
در حالی که خلیفه گری اسلامیست ها متوجه شده است بحران جدی است و ممکن است در همین 22 بهمن اتفاقی بیفتد ، برای تلطیف توفان در مقابل اربابان زانو می زند که : باشد . آن چه را غنی کرده ایم به شما می سپاریم که اگر مایل بودید ، میزانی را که برای مصارف صلح آمیز نیاز داریم به ما بازپس دهید . اگر هم نخواستید ، اشکالی ندارد . این ، حرف های احمدی نژاد در مصاحبه دوم فوریه با تلویزیون دولتی ایران است .
خلیفه گری می داند که در مقابل توفان اعتراض و خشم مردم که هر آن امکان دارد به درگیری هائی بسا جدی تر از درگیری ششم دی ماه 88 منجر شود ، راه پس و پیش ندارد . اگر در مقابل مردم کوتاه بیاید خورده است ، اگر با شمشیری آخته تر از پیش به مصاف توده ها برود ، بازهم باخته است. و می داند که حتی اگر بتواند این توفان را هم سرکوب کند و از آن بگذرد ، اولا که تاثیر توفان بر تعمیق شکاف های درونی حاکمیت بیش از پیش خواهد بود ، دو دیگر آن که توفان در مرحله بعدی خشمگین تر به دیواره های مسلح حکومت خواهد تاخت .
پس می ماند بازی کردن با کارت ارباب .
پیشتازان مبارزه ، تجربه ی مراحل جنبش در صد و اندی سال گذشته را دارند و می دانند که نباید دست افزار عناصر درونی حکومت اسلامی و امپریالیست ها شوند . همین هشیاری ، تشدید ابعاد مقاومت است که اسلامیست ها را به چنین ذلتی انداخته و صیاد جهانی را هم پریشان کرده است.